گاهی اوقات که آدم سرخوش از زندگی و دنیاست، غافل از گذر زمین و زمان می شود! گاهی اوقات هم از فرط ناراحتی و فشار روحی بی خیال همه چیز می شود. آخر کاری از دستش برنمی آید! گاهی اوقات نیز آنقدر گرفتار است که هر چقدر هم می دود نمی تواند به همه کارهایش رسیدگی کند. یافتن فرصتی برای اندیشیدن درباره آنچه دلمشغول انجامش بوده ای، غنیمت است.
اکثر اوقات شرایط اونجور که انتظار داری پیش نمی ره، چه کار می کنی؟ چه کاری باید انجام بدهی؟ چه کاری می تونی انجام بدی؟!!!؟
گاهی کارهایی که انجام می دهی بی فایده می شود. چه حس خفنی! دیگر نمی خواهی ادامه دهی. می خواهی از همه چیز و همه کس فرار کنی. بری یه جای دور که هیچ کس نشناسدت.
کلاً زندگی خیلی سخته!